دانلود رمان ستون فقرات شیطان از محدثه فارسی با لینک مستقیم
رمان ستون فقرات شیطان نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: ترسناک، فانتزی، عاشقانه
نویسنده رمان: محدثه فارسی
تعداد صفحات: 91
خلاصه رمان: یه دختر، که میون یه دنیای ترسناک گیر میفته! یه دختر که توی این خونه نفرین شده؛ اسیر شده و با تمام وجود آرزوی مرگ میکنه… یه دختری که از جای جای اون خونه میترسه… یه دختر که از لالایی های کودکانه هم میترسه. از عروسکهای پارچهای! این دختر، از همه چیز “وحشت” داره! از شیطانی که اون جا زندگی می کنه و اون هر لحظه با چشمش، ستون فقرات شیطان رو با چشم مشاهده می کنه! مقدمه: لالالا جیغ این صدای مرگه… این ترانـهی مرگه دیگه هیچوقـت، نمی.خوام لالایی بخونی! از عروسـکها بدم میاد، از نقاشیهای کودکانت کاش چشمهام رو ببندم و دیگه هیچوقت بیدار نشم!
قسمتی از متن رمان ستون فقرات شیطان
بیحال دستم رو کشیدم روی زمین، سفت بود و سرد! بوی خون میاومد و باعث میشد که از شدت بوی بدش، اخمهام در هم بشه. به سختی چشمهام رو باز کردم و بدنم رو که بیش از اندازه درد میکرد، تکون دادم. نفس عمیقی کشیدم و به اطرافم که تاریک بود نگاه کردم.
چند تا سرفه کردم و به سختی دستم رو به زمین بند کردم و نیمخیز شدم. کامل به همه جا نگاه کردم. محدودهی اطرافم پر از دار و درخت بود! هوا به شدت سرد بود و باعث میشد که درد به انـ*ـدام بدنم اضافه بشه.
به سختی بلند شدم و هراسون به اطرافم نگاه کردم. من کجا بودم؟ دوباره سرفه کردم و دست روی گلوم گذاشتم. به شدت درد میکرد!
نمیدونستم باید به کدوم سمت برم. تاریکیِ فضایی که داخلش بودم، مثل همیشه به ترسم اضافه میکرد. تمام این مدتی که من وارد این ماجرا شدم، ترس مثل خوره، چیرهی جونم شده بود.
بدونِ اینکه بدونم، قدم برداشتم تا بلکه به یه جایی برسم. یه قسمتی بود، از همه جا تاریکتر بود ولی، من مجبورم که خودم رو نجات بدم. حتی نمیدونم میلاد و حنا کجا هستن.
چشمم هیچ جایی رو نمیدید و دستام رو، روی درختا میکشیدم. انگار من توی یه جنگل سوت و کور گیر افتاده بودم! به معنای واقعی جون راه رفتن رو نداشتم ولی وقتی پای ترس درمیون باشه، هرکاری از دستم بربیاد انجام میدم.
دانلود رایگان رمان ستون فقرات شیطان اثر محدثه فارسی
رمان ستون فقرات شیطان 0 مگابایت فرمت ZIPپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت