دانلود رمان غیث به قلم مستانه بانو با لینک مستقیم
رمان غیث نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: مستانه بانو
تعداد صفحات: 2267
خلاصه رمان: همیشه اما و اگرهایی در زندگی هست که اگر به سادگی از روشون رد بشی شاید دیگه هیچوقت نتونی به عقب برگردی و بگی «کاش اگر…» «غیث» قصهی اما و اگرهاییه که خیلیها به سادگی از روش رد شدن… گذشتن و به پشت سرشون هم نگاه نکردن… اما تعداد انگشتشماری بودن که میون شایدهای زندگیشون تأمل کردن و اون چیزی رو که میخواستن به دست آوردن… تو قصهی «غیث» قراره با چهار شخصیت اصلی همراه بشیم. بعضیها تأمل کردن و بعضیها رد شدن… به زودی با غیث، وهاب، عاتکه و طهورای داستان «غیث» همراه خواهید شد.
قسمتی از متن رمان غیث
فيروز على سوئیچ را به دستش داد و مرد جوان بی معطلی سوار شد و ماشین را روشن کرد به واسطه دوستانی که داشت رانندگی با ماشین های گران قیمت را هم بلد بود و به راحتی آن را از پارکینگ خارج کرد. مقابل عمارت پارک کرد. به صندلی راننده تکیه داد و صاف نشست دست چپش را بالای فرمان و به صورت صاف قرار داد و چشم به روبه رویش دوخت هنوز دقایقی نگذشته بود که فیروزعلی خود را به ماشین رساند…
غيث شیشه را پایین کشید و فیروز علی گفت: گفتم سرعت نرو بچه این چه وضع…غيث ابرو بالا انداخت و گفت: گفتی اون میترسه بابا اونم که الان تو ماشین نیست، در ضمن هنوز تو خونه ایم که…عمو فيروز على…صدای ظریف عاتکه دهان غیث را بست جدی شد و رو به مناظر مقابلش منتظر ماند. جانم عمو… بيا سوار شو هرجا خواستی بری آدرسش رو به غيث بده. عاتکه میان حرفش پرید و گفت: بهجت جون نیستن؟! مرد جوان کنجکاو با گوش های تیز و چشم های ریز شده منتظر پاسخ پدرش ماند.
نه عمو جان همین چند دقیقه پیش رفت جایی. دخترک کنارش ایستاد و گفت: طول میکشه برگرده؟! این سؤال و جواب ها برای چه بود؟! نگاه غیث بالا آمد و به پدرش که از ماشین دور شده و کنار اولین پله و عاتکه ایستاده بود نگاهی انداخت. باهاش کار داری بابا جان؟! عاتکه از پشت روبنده ی حریر مشکی اش نیم نگاهی به غیث انداخت و گفت:
دانلود رایگان رمان غیث اثر مستانه بانو
دانلود رمان غیث 0 مگابایت فرمتپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت