دانلود رمان تو خاطره نشدی به قلم دلربا عجملو با لینک مستقیم
رمان تو خاطره نشدی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: دلربا عجملو
تعداد صفحات: 1771
خلاصه رمان: پای چپم را با حرص به زمین کوبیدم و با لحن شاکی پرسیدم: چه خبره باز؟! دوباره چی شده داری با بهانه های الکی میفرستی برم خونهی مامان لیمو؟ با خونسردی تقلبیاش، جدی و محکم جواب داد: چراش رو گفتم بهت؛ الانم برو بذار به کارم برسم. نفسم را رها کردم و با لحن تهدید آمیزی گفتم: این دفعه برم دیگه نمی آم!
قسمتی از متن رمان تو خاطره نشدی
مونس جانم سر آخرین فنجان را پر از آب جوش کرد. داخل دستمال کشید و بعد از چیدن فنجانها داخلش رو سيني کرد سمتم…دردت به سرم ببر…اخم نمایشی کردم و با گفتن چند بار بگم اینجوری نگو دستم را پشت سرش گذاشتم و ستاره ی خالکوبی شده ی وسط دو ابرویش را کوتاه بوسیدم. بچه که بودم به تقلید از او با مدادهای آرایشی مامان میان ابرو و روی مچم را نقاشی میکشیدم هنوز هم دلم میخواست یک خال کوبی روی مچم داشته باشم.
اما مامان مخالف بود و اجازه نمیداد مونس جانم نگذاشت بوسه ام بی جواب بماند. در آغوشش حبسم کرد و لبهایش را روی گونه ام نشاند. سینی را برداشتم و به سمت در رفتم خودت هم زود بیا چاییت سرد میشه…باشه اش را شنیدم و از میان چهار چوب گذشتم. به سمت تخت دایی عباس که نزدیک مبلهای راحتی بود رفتم از سمتی که عمو بشیر نشسته و تمام هوش و حواسش به گفت و گوی خبری بود چای را تعارف کردم.
و رسیدم به کسی که نیم بیشتر امروزش را در این خانه و تمامش را با دایی عباس گذرانده بود تا قبل از شام من هم کنارشان بودم در بیشتر خاطرات مشترکی که با هم داشتند، حضور پررنگ من به چشم میخورد اکثر وقت هایی که با هم بیرون می رفتند دایی عباس من را هم همراه خودش میبرد یکی از دلایلی که دایی نخودی صدایم میزد، همین بود. در تایید حرف دایی سر تکان داد و فنجانی برای خودش و فنجانی هم برای دایی برداشت و تشکر کرد.
دانلود رایگان رمان تو خاطره نشدی اثر دلربا عجملو
دانلود رمان تو خاطره نشدی 9.09 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت